روز هجـران
عکس عاشقانه ، تک بیتی ، دو بیتی ، جمله های ناب عاشقانه
عکس عاشقانه ، تک بیتی ، دو بیتی ، جمله های ناب عاشقانه

 





مهیار رحیمی




ریزم ز مژه کــوکب،بی مــاه رخت شب ها

تاریک شـــبی دارم با این همه کــوکب ها





مهیار رحیمی





روز هجـران و شـب فرقـت یـــار آخر شد

زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد

آن همه ناز و تنعم که خــزان می‌فرمود

عــاقبــت در قــدم بــاد بهــــار آخــر شـد





مهیار رحیمی




رهـــا نـمـی کـنـد ایـام در کـنـار مـنـش

که داد خود بستانم به بوسه از دهنش





مهیار رحیمی




روا بـود کـه گریبان ز هـجـر پـاره کنم

دلم هوای تو کرده بگو چه چاره کنم؟





مهیار رحیمی





رفیق یک دله غمخوار ویار باید ونیست

فغان چه ها که در این روزگار باید ونیست





مهیار رحیمی





روز وشب ها شکوه میکردی ز تنهایی ومن

با تو می گفتم که عشق آخر به ما سر میزند





مهیار رحیمی





رو مسخرگی پیشه کن ومطربی آموز

تا داد خود از مهتر وکهتر بستانی





مهیار رحیمی





ريشه در دل کرده اي و خود نمي داني هنوز

در جبـينم راز عـشـقت را نمــــي خواني هنوز





مهیار رحیمی






رفت از بر من آنکه مرا مونس جان بود

دیگر به چه امید در این شهر توان بود






مهیار رحیمی





رفـتـی و دل ربـودی یـک شـهر مبــتــلا را

تا کی کنیم بی تو،صبری که نیست ما را





مهیار رحیمی





روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید

حالیا چشم جهانی نگران من و توست




مهیار رحیمی





روزها گـــر رفـت گو : رو باک نیست

تو بمان ای آنکه چون تو پاک نیست






مهیار رحیمی





روزي تو خواهي آمد از سوي مهرباني

امـــا ز مـن نبيني ديگـر به جـا نشاني       




مهیار رحیمی





راز ایــن داغ نـه در سـجـده ی طـولانـی مــاسـت

بوسه ی اوست كه چون مهر به پیشانی ماست





مهیار رحیمی






راز خود با يار خود تا آنکه بتواني مگوي

يار را ياري بــود از يـارٍ يـار انديشه کــن





مهیار رحیمی






روزگاري شد ز چشم اعتبار افتاده ام

چون نگاه اشنا از چشم يار افتاده ام





مهیار رحیمی





روز و شب خون جگر می خورم از درد جدایی

ناگوار است بمن زندگی ای مرگ كجایی





مهیار رحیمی





 رتبه گفتار را  حيرت تلافي مي کند

 چاره خاموشي است شعري را که از تحسين گذشت





مهیار رحیمی





رفتي و نديدي که چه محشر کردم

با اشک تمام کوچه را تر کردم

ديشب که سکوت خانه دق مرگم کرد

وابستگي ام رابه تو باور کردم





مهیار رحیمی





رها کردي غم بي رنگي ام را

دل ساحل نشين سنگي ام را

دوبيتي هم اگر باشي از امشب

نمي بخشم به تو دلتنگي ام را





مهیار رحیمی





روزگاريست که در مي خانه خدمت مي کنم

در لباس فقر کار اهل دولت مي کنم





مهیار رحیمی





رخت بر بست ز دل شادی و هنگام وداع

با غمت گفت که یا جای تو یا جای من است





مهیار رحیمی





نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:




تاریخ: برچسب:,
ارسال توسط مهیار

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی
ورود اعضا:

خبرنامه وب سایت: